قرآن، علاوه بر آن كه بر روابط اجتماعی میان انسانها تأكید فراوان دارد، آنان را به سیر و گردش در میان سایر اقوام و ملل و سیاحت در زمین فرامی خواند (آل عمران/ 137، انعام/ 11، نحل/ 36، نمل/69، عنكبوت/20 و روم/42) و به اندیشه و تفكر در احوال دیگر ملل و اقوام ترغیب می كند؛ این امر، خود بیانگر توجه اسلام به لزوم تعامل و ارتباط میان ملتها و پرهیز از گوشه گیری و انزواست.
بررسی آیات قرآن و روایات معصومان(ع) نشان می دهد، اسلام به موضوع گفت وگو و مناظره، به مثابه ابزاری مناسب برای برقراری ارتبـاط و تفـاهم بین فرهنگهـا و ادیـان، توجـه
ویژه ای دارد؛ چندان كه می توان گفت اسلام، آیین گفت وگو، و قرآن، كتاب گفت وگوست؛ گفت وگوی خدا با پیامبر(ص)، فرشتگان، مؤمنان وكافران. در این میان، گفت وگوی هابیل و قابیل در قرآن را می توان نمادی عینی از نخستین برقراری ارتباط و گفت وگو در زندگانی ابنای بشر دانست. در قرآن، كسانی كه به گفتار و سخنان دیگران گوش فـرا می دهند و بهترین آنها را پیروی می كنند،، هدایت شدگان و خردمندان معرفی شده اند:
«الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه أولئك الذین هداهم الله و أولئك هم أولوالالباب» زمر/18
روشن است كه شنیدن سخنان دیگران و گزینش بهترین آنها، آن گاه امكان پذیر است كه زمینه طرح نظرات و اندیشه های گوناگون وجود داشته باشد، و این امر، خود برقراری ارتباط و مفاهمه با دیگران را می طلبد. علاوه بر آن اگر آزادی طرح اندیشه های گوناگون وجود نداشته باشد، امكان آن نیست كه مردم سخنان متفاوت را بشنوند و آنها را با یكدیگر مقایسه كنند و بهترین گفتارها را برگزیده پیروی كنند.
اسلام حتی سرسخت ترین دشمنان و سردمداران كفر را به گفت وگو دعوت كرده است. این نكته در سیره معصومان(ع) به روشنی مشهود است. آنان هر كدام به تناسب فضای فرهنگی عصر خود، با تشكیل حلقه های مناظره، با صاحبان عقاید مختلف گفت وگو می كردند و با آنها به بحث و استدلال می پرداختند.
ادیان آسمانی در همه ادوار تاریخی، از مبدأ واحدی سرچشمه گرفته اند و در اصل آنها اختلاف وجود ندارد. در برخی ویژگیها و احكام فرعی به تدریج اختلافهایی پدید آمده است. این وجوه بعضاً متفاوت، بنا به حكمت و لطف الهی و اقتضای شرایط زمان و مكان به وجود آمده است. این تشریعات در احكام فرعی باعث شد كه دین یگانه، صورتها، نامها و عناوین گوناگونی بیابد. می توان گفت ادیان آسمانی علاوه بر اشتراك در اصول اعتقادی، در برخی فروعات نیز مشتركاتی دارند. زمینه این اشتراك را می توان در جهان بینی، ابدیت، اسماء و صفات الهی، وحی، برخی عبادات، رمزها و نمادهای دینی جست وجو كرد. به دلیل وحدت همین سرچشمه است كه همانندی های فراوانی میان ادیان الهی به چشم می خورد، چندان كه می توان این همانندی ها را بر بنیاد وحدت مبدأ وحی تفسیر كرد؛ یعنی همانندی میان عقاید، آداب و شرایع دینی، ناشی از یكی بودن مبدأ پیامهای وحیانی است، نه اخذ و اقتباس و یا تأثیر و تأثرات تاریخی.
قرآن با صراحت، به وحدت كتابهای نازله بر پیامبران اشاره می كند و اصل آن كتابها را یكی می داند و خطاب به پیامبر(ص) می فرماید:
«این كتاب،تصدیق كننده تورات و انجیل است» (آل عمران/2).
قرآن كریم در آیه ای دیگر به یكی بودن ادیان آسمانی اشاره می كند و اختلاف آنها را در فروع و شاخه ها می داند. از جمله آیاتی كه به این معنی اشاره دارد، آیه 13 از سوره شوری است كه می فرماید:
«شرع لكم من الدین ما وصّی به نوحاً و الذی أوحینا إلیك و ما وصّینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرّقوا…»
از [احكام] دین، آنچه را به نوح درباره آن سفارش كرد، برای شما تشریع كرد و آنچه را به تو وحی كردیم و آنچه را كه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم كه: دین را بر پا دارید و در آن تفرقه اندازی مكنید…
مراد از سنتی كه خداوند از زبان پیامبران بزرگ و اولوا العزم بیان می كند، همان اصول مشتركی است كه در ادیان و شریعتهای الهی، دگرگونی به آنها راه ندارد. این اصول عبارتند از: عبادت خداوند، ایمان به كتابها و پیامبران و فرشتگان و روز جزا. در آیه ای دیگر از قرآن نیز به نبود اختلاف و تفرقه میان پیامبران اشاره رفته است. (بقره/285).
بنابراین، وجود اصول و مبانی مشترك در بین فرهنگها و ادیان، زمینه گفت وگو بین آنها را فراهم می سازد و باب بحث و سخن و مفاهمه را به روی آنها می گشاید. با پذیرش اصول و فروع مشترك و وحدت بین ادیان و فرهنگها گفت وگو در این عرصه ها امكان می یابد و تعامل میان آنها تحقق می پذیرد.
كسانی كه مورد خطاب قرآن ومعصومان(ع) قرار گرفته اند و اسلام با آنها به گفت وگو و مفاهمه نشسته است، پیش از آن كه كافر و مشرك تلقی شوند انسان هستند و خارج از حوزه كفر و شرك، از وجوه و مشتركات انسانی فراوانی برخوردارند. گفت وگوی قرآنی با آنان نیز، با توجه به همین همبستگی ها و وجوه مشترك است. در اسلام، پیامهای هدایتی و آموزه های قرآن، متوجه همه انسانهاست، نه ویژه گروه یا قوم خاصی. رهنمودها و عملكرد معصومان(ع) و توصیه های قرآن نشانگر آن است كه آنان، همواره در تلاش بوده اند كه ازمخاطبان خود انسان بسازند. ائمه(ع) در گزینشها بدون توجه به نسب و قبیله و قومیت افراد، ملاك را تقوی و انسانیت آنـان قرار می دادند.
اسلام همواره بر حرمت انسان ارج می نهد و در مسیر هدایت و پاكسازی اندیشه آدمیان، تلاش می كند و تأكید دارد همه انسانها از جمله كافران و مشركان بتوانند از مواهب الهی و رشد و تكامل انسانی بهره مند گردند. تكریم انسانها از سوی اسلام، به اعتبار آن است كه انسانها آفریده خداوند و دارای فطرتی پاك اند و در این بین، میان مؤمن و كافر تفاوتی نیست.
معصومان(ع) در مواجهه با كافران و مشركان، با پذیرش همین اصل، ابتدا موجودیت طرف مقابل را می پذیرفتند و كافر و ذمّی را در مقام یك انسان و هم نوع كه با آنان مشتركات انسانی فراوان دارند، مورد خطاب قرار می دادند و بدون در نظر گرفتن عقیده طرف مقابل، با توجه به فطرت انسانی و وجوه مشترك (گرایش به خوبی، خداجویی، كمال طلبی و…) با آنان وارد گفت وگو می شدند. از این رو همه آنان كه حاكمیت اسلام را می پذیرفتند یا خارج از حوزه اسلام قرار می گرفتند، مورد احترام بوده اند.
قرآن و معصومان(ع) با اصل قراردادن فطرت پاك آدمیان، آنان را به هدایت رهنمون شدند و با درنوردیدن حوزه های جغرافیایی، محیطی، قومی و نژادی و… پیام واحدی به آنان ابلاغ كردند.
با پذیرش این اصول مشترك و همبستگی های انسانی است كه گفت وگوهای فرهنگی در عرصه اسلام معنی می یابد. پذیرش این اصل، در حقیقت پیش فرض گفت وگوهای فرهنگی به شمار می رود.
واژه هایی چون رفق، مدارا، و توصیفاتی همانند سهل، یسر، هین، لین، حلیم ومانند اینها در متون دینی و روایی به كار رفته است، و مفاهیمی چونان آسان گیری، بردباری، سعه صدر و… در گستره وسیعی، در مقابل خشونت و تعصب مطرح گردیده است.
اسلام، دین سهل و سمح و رحمت و رأفت است و در تعالیم و دستور های خود اصل را بر آسان گیری و سهولت قرار داده است. در قرآن كریم نیز در مواجهه با دیگران اصل بر عفو و صفح (نور/22؛ تغابن/14؛ حجر/85 و زخرف/89) احسان و رفع سیئه با حسنه (رعد/22 و نمل/46) و نرمی و مدارا است. قرآن همچنین رمز گرایش و انعطاف اطرافیان پیامبر(ص) را به سوی او نرمخویی آن حضرت(ص) معرفی می كند:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولك…»
آل عمران/159
پس به بركت رحمت الهی با آنان نرم خو و پرمهر شدی و اگر تند خو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراكنده می شدند.
همچنین قرآن در آیه 44 از سوره طه، راه پند گرفتن و تأثیرپذیرفتن افراد را به كارگیری سخنان وكلمات ملایم و لین می داند و خطاب به موسی و برادرش هارون می فرماید:
«إذهبا إلی فرعون انّه طغی. فقولا له قولاً لیناً لعله یتذكّر أو یخشی»
به سوی فرعون بروید كه او به سركشی برخاسته، و با او سخنی نرم گویید، تا پند پذیرد یا بترسد.
این معنی در سیره عملی پیامبر(ص) نیز نمود یافته است. در روایت است آن حضرت(ص) هنگامی كه برخی اصحاب خود را برای تبلیغ دین به جایی گسیل داشت به آنها توصیه كرد كه بر مردم آسان بگیرند و سخت گیری نكنند و آنان را بشارت خیر دهند. نیز خطاب به طفیل بن عمر دوسی كه از وی برای راهنمایی قومش كمك طلبید، فرمود: آنان را به اسلام دعوت كن و با آنان رفق و مدارا پیشه كن 1.
همچنین از پیامبر(ص) نقل است كه فرمود:
«أمرنی ربّی بمداراة الناس كما أمرنی باداء الفرائض.»2
خدایم مرا به مدارا و ملایمت با مردم فرمان داد، چنان كه به انجام واجبات مرا امر كرد.
آنچه گفتیم در واقع، به مثابه مقدمه ای است كه اصل مدارا و تساهل دینی را به عنوان مبنایی در امر گفت وگو معرفی می كند. اسلام با پذیرفتن این اصل، راه را برای ورود در عرصه گفت وگو و تعامل با دیگر فرهنگها و اندیشه ها می گشاید و با تساهل و مدارا با آنها به تعامل می پردازد. از این رو از اینكه اندیشه ها و آرای مخالف را بشنود و با آنها وارد گفت وگو و مفاهمه شود، ابایی ندارد.
در قرآن كریم، گفت وگوهای متعددی بین دو یا چند مخاطب نقل شده است. این گفت وگوها، گاه بین خداوند و پیامبران و اولیای الهی با فرشتگان است وگاه میان خداوند و آدمیان. زمانی نیز بین پیامبران، فرشتگان و بنی آدم با خداوند. همچنین در قرآن گفت وگوهـای متعدد پیامبران با اقوام و گروه های گوناگون گزارش شده است.
گفت وگوهای نوح و موسی با اقوام خود، گفت وگوهای پیامبر(ص) با مؤمنان، كافران، مشركان، اهل كتاب و منافقان، گفت وگوی پیامبران با طاغیان و سركشان و رهبران عنود، نمونه هایی از این گفت وگوهاست. از دیگر موارد، گفت وگوهای اقوام و گروه های مردم، با پیامبران الهی و با یكدیگر (كافران با مؤمنان، مؤمنان با كافران، كافران با كافران و مؤمنان با مؤمنان) است.
دایره این گفت وگوها در قرآن، گاه گفت وگوی انسان با خود را نیز شامل می گردد. آیاتی كه با «اذكروا» آغاز می شود و یا انسان را به تعقل و تفكر ترغیب می كند و نفس آدمی در آنهـا مخـاطب قرار می گیرد؛ دعوت به نوعی گفت وگوی درونی است.
علاوه بر قرآن، در روایات معصومان(ع) نیز گفت وگوها ومناظرات متعددی با مؤمنان، مشركان، زندیقان، عالمان اهل كتاب و… به چشم می خورد. این گفت وگوها بیشتر از طریق سؤال و جواب و بدین گونه بود كه گاه پیامبر(ص) و معصومان(ع) آغاز كننده و جهت دهنده مسیر گفت وگو بودند و زمانی مخاطبان با طرح پرسشهای گوناگون، آغاز كننده و آنان پاسخ دهنده بودند. زمانی معصومان(ع) خود به طرح سؤال می پرداختند و خود نیز به منظور روشن كردن ذهن مخاطبان و اقناع آنان پاسخگو بودند. این سؤال كنندگان، گاه مؤمنان و حق طلبانی بودند كه به منظور یافتن راه های نجات و هدایت و رفع ابهامات و شبهات خود، به محضر آنان می رسیدند و با دریافت پاسخهای مناسب، بر دامنه آگاهی ها و دانش خود می افزودند؛ گاه نیز افرادی بدگمان بودند كه با قصد آزار و اذیت، به طرح سؤالات و ابهاماتی می پرداختند.
علاوه بر اینها در قرآن كریم، گفت وگوهای چندی بین اهل بهشت و دوزخ، اشرار و ابرار در روز قیامت، عاقلان با عاقلان و سفیهان و جز اینها گزارش شده است.
با دقت در آیاتی كه در آنها الفاظ قال، قیل، قل، قالوا، یقولون و… به كار رفته است، می توان انواع متعددی از گفت وگوهای فرهنگی را مشاهده كرد. لفظ حوار از جمله الفاظی است كه به معنای گفت وگوست و تنها دوبار در قرآن آمده است (كهف/34 و مجادله/1) به گفت وگو از آن رو محاوره گویند كه طرفین، كلام خود را به یكدیگر بر می گردانند.3
هرچند بیشتر آیات قرآن از نوعی مكالمه، گفتمان، مشافهه، سؤال و جواب و یا سؤالات در تقدیر و خطابهای گوناگون حكایت دارد؛ اما در یك نگاه كلی می توان به نمونه هایی از این گفت وگوها اشاره نمود.
1. گفت وگوهای تبلیغی: پاره ای از آیات، دلالت بر ابلاغ دارد. پیامهای هدایتی و برنامه های خداوند از طریق پیامبران به مردم ابلاغ گردیده است.
2. گفت وگوهای ارشادی: در آیاتی دیگر سخن از ارشاد است. در این آیات، یكسره لحن كلام، با هدف پیام گذار هماهنگی دارد و با نوعی مرونت و نرمی همراه است (نمل/125).
3. گفت وگوهای استفهامی: در آیاتی از قرآن، در پاسخ به سؤالات مطرح شده از پیامبر(ص)، توضیحاتی بیان می شود و مسائل مورد نیاز و ابتلای مردم تبیین می گردد. آیاتی كه الفاظ «یسئلونك» یا «یستفتونك» در آنها به كار رفته، از این قبیل است. همچنین آیاتی از قرآن كریم كه در ضمن آنها مطالبی پس از فعل امر «قل» بیان شده از این گونه است؛ بدین معنی كه پرسشهای گفته یا ناگفته در میان بوده و آن گاه جواب آنها پس از «قل» ارائه شده است. این چگونگی نشان می دهد كه قرآن كریم همواره در مواجهه با شبهات و پرسشهای مردم در زمینه مسائل عقیدتی و… برخوردی فعالانه داشته است؛ یعنی حتی به پرسشهایی كه در خاطره ها و اذهان مردم جوانه می زده، پاسخ داده است.
این دسته از گفت وگوها را می توان در مناظرات معصومان(ع) نیز مشاهده كرد. گفت وگوهای ائمه(ع) با كافران و مشركان و برخی اصحاب، درباره توحید، خلقت انسان، حدوث عالم، معاد و… از این گونه گفت وگوهاست. تلاش قرآن و معصومان(ع) در این گفت وگوها، افزایش سطح آگاهی و دانش مخاطبان و پاسخ به پرسشها و كنجكاوی های آنان است.
4. گفت وگوهای استدلالی: این بخش، مهم ترین بخش گفت وگوهاست. در بسیاری از آیات قرآن و مناظرات معصومان(ع) استفاده از استدلال و برهان مورد تأكید قرار گرفته و با ذكر دلایل عقلانی و منطقی، طرف مقابل دعوت به تفكر شده و سرانجام قانع گردیده است. 4
از آنجا كه مخاطبان اسلام، كسانی هستند كه قابلیت هدایت و پذیرش را دارند، هر موضوعی كه مرتبط با انسان و در مسیر هدایت و تكامل او باشد؛ می تواند موضوع گفت وگو قرار گیرد. گفت وگوهای فرهنگی در اسلام را می توان به لحاظ موضوع، این گونه دسته بندی كرد:
1. گفت وگو درباره توحید، خداپرستی، نفی شرك و تعدد خدایان، طرح عقاید و باورهای مشركان درباره اثبات وجود خدا، تعقل و تفكر در وحدانیت خدا، اوصاف خدا و…
2. گفت وگو درباره معاد و روز جزا، ثواب و عقاب، بهشت و دوزخ و توصیف این دو، اثبات معاد و زنده شدن مردگان و…
3. گفت وگو در زمینه قرآن و حقانیت آن، ویژگیهای این كتاب الهی، عدم تحریف و….
4. گفت وگو درباره حرامها و حلالهای الهی، آداب و رسوم حاكم بر زمان، احكام و حدود خداوند و تكالیف و وظایف ایمان آورندگان در این زمینه و….
همچنین وقتی گفت وگوها ازطریق پرسش و پاسخ انجام می شود، موضوعات چندی مورد سؤال قرار می گیرد؛ از جمله: زمان برپا شدن قیامت(اعراف/187 و احزاب/63)، كیفیت روح (اسراء/85)، خمر و میسر(بقره/219)، جنگ در ماه های حرام(بقره/217)، غنائم جنگی(انفال/1)، امور خاص زنان(بقره/222)، كوه ها (طه/105)، وجوه انفاق(بقره/215)، ذی القرنین(كهف/18) و….
در قرآ ن این موارد با الفاظ «یسألونك»، «یستنبئوك»، «یستفتونك» به كار رفته و پاسخ نیز، بیشتر با لفظ «قل» و از سوی خداوند، به پیامبر(ص) تلقین شده است. در یك نگاه كلی این پرسشها و پاسخها را ـ كه موجب نزول آیات قرآن می گردید ـ می توان به سه بخش تقسیم كرد: 5
1. برخی از این پرسشها مربوط به موضوعاتی بود كه دوران آنها سپری شده و با گذشته پیوند داشته است؛ مانند سؤال از ذی القرنین.
2. بخش دیگر با مسائل و موضوعات روز و اموری كه مربوط به زمان پیامبر(ص) بود ارتباط داشت؛ مانند سؤال از جنگ در ماه های حرام.
3. بعضی نیز سؤال از اموری بود كه به آینده مربوط می گشت؛ مانند سؤال از برپاشدن زمان قیامت.
پاره ای از موضوعات مطرح شده در گفت وگوها و سؤال وجوابها نیز، جنبه عام و كلی داشته و اختصاص به زمان یا مكان خاصی نداشته است.
با مطالعه آیات قرآن، همچنین می توان به دو اسلوب متفاوت در گفت وگوهای فرهنگی پی برد؛ یكی اسلوب خشن و تند كه در برخی رویارویی های قرآن با كافران و مشركان به چشم می خورد. در این گفت وگوها، به طور معمول سخنانی تند در نكوهش و نفی آرا و اندیشه های باطل ایشان ایراد شده است. به كارگیری این تعبیرات درقرآن، به منظور انذار و هشدار به مخالفان فكری و بیم دادن آنان از عذاب اخروی است. در برابر این روش، اسلوب توأم با مرونت و نرمی است كه در بیشتر گفت وگوهای دینی بویژه گفت وگوها و مناظرات معصومان(ع) مشاهده می شود.
در فرایند ارتباط، گفت وگو و مواجهه با دیگران، شیوه ها و روشها جایگاه مهمی دارند. از دیدگاه اسلام و برخی دیگر از مكاتب، اتخاذ شیوه های مناسب به منظور تأثیرگذاری و برقراری ارتباط بهتر با دیگران، اهمیت فراوان دارد. اگر صاحب اندیشه ای در تعامل با دیگر اندیشه ها به روشهای منفی یا خشونت دست زند و از به كارگیری شیوه های درست خودداری كند، جذابیتی پدید نمی آورد و همه از او می گریزند؛ هر چند اندیشه او در درون خود صحیح باشد. عكس آن نیز صادق است؛ درعرصه رویارویی و تعامل اندیشه ها و عقاید، برتری از آن اندیشه ای است كه در عین ایجابی و مثبت بودن درونمایه آن، رویكردهای مناسب و صحیحی در برابر دیگر اندیشه ها و باورها داشته باشد. شكست یا موفقیت یك دین، عقیده و اندیشه، تنها به محتوای تعالیم و آموزه های آن وابسته نیست، بلكه به كیفیت روشهایی كه در ارائه پیامها و برنامه ها و برقراری ارتباط با دیگران در پیش گرفته نیز بستگی دارد.
شناخت روشهای اسلام در برخورد با مخالفان فكری و رویارویی فرهنگی با آنان، درسها و آموزه های فراوانی فراروی ما قرار می دهد كه در واقع، می توان به منزله رمز تثبیت و گسترش این دین آسمانی در طول تاریخ به آنها نگریست. این قسمت، عهده دار بررسی بخشی از اصول و روشهای مهم قرآن و معصومان(ع) در این زمینه است.
جدال به معنای مقابله با خصم است به منظور آن كه او را از رأی خود منصرف كند. این واژه، از جدل به معنی تابیدن شدید و محكم كردن گرفته شده است. و در قرآن، در مجادله حق و باطل و به معنی دفاع به كار رفته است. بیشترین كاربرد این صیغه در قرآن در منازعه و مخاصمه ناحق است.6
از آنجا كه هدف ازگفت وگوها و تعاملات اسلام با مخالفان فكری، اساساً دست یابی به حقیقت و اصلاح عقیده و اندیشه آنان است؛ هرگونه بحث وجدال ستیزه جویانه نهی شده و به بندگان خدا توصیه شده آنچه را بهتر است بگویند:
«و قل لعبادی یقولوا التی هی أحسن إن الشیطان ینزغ بینهم إن الشیطان كان للإنسان عدواً مبیناً» اسراء/53
و به بندگانم بگو آنچه را بهتر است بگویند، كه شیطان میان شان به هم می زند؛ زیرا شیطان همواره برای انسان دشمنی آشكار است.
«التی هی أحسن» سخنانی است كه احسن و از نظر اشتمال بر ادب و خالی بودن از خشونت و ناسزا و پیامدهای نادرست، نیكوتر باشد.7
درجای دیگر، قرآن كریم با تقیید جدال به «أحسن»، به پیامبر(ص) فرمان می دهد در مواجهه با مردم و دعوت آنان به مسیر الهی، از حكمت، موعظه حسنه و جدال احسن بهره گیرد. خداوند، خطاب به رسول خود می فرماید:
«أدع إلی سبیل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن»
نحل/125
با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شیوه ای] نیكوتر مجادله نمای.
پیامبر(ص) در این آیه مأمور شده به یكی از این سه طریق دعوت كند كه هر یك برای دعوت، طریقی ویژه است. حكمت به معنای رسیدن به حق به وسیله علم و عقل است. موعظه به این معنی است كه كارهای نیك به گونه ای یادآوری شود كه قلب شنونده از شنیدن آن رقت پیدا كند و در نتیجه تسلیم گردد، و جدال عبارت است از سخن گفتن از طریق نزاع و غلبه جویی.8
خداوند در این آیه، موعظه را به «حسنه» و جدال را به «التی هی أحسن» توصیف كرده است كه این خود نشان می دهد برخی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدالها حسن، بخشی أحسن و برخی دیگر فاقد حسن اند .
از این آیه بر می آید كه اگر داعی در راه دعوت، از جدل بهره می گیرد، باید از هر سخنی كه خصم را بر رد دعوت، تهییج می كند و او را به عناد و لجاج وا می دارد بپرهیزد و از به كار بستن مقدمات دروغین و بی پایه، هر چند خصم آنها را راست بپندارد، دوری جوید. نیز باید از بی عفتی در كلام و سوء تعبیر اجتناب ورزد و به خصم خود و مقدسات او توهین روا ندارد و فحش و ناسزا بر زبان جاری نكند و از هر نادانی دیگر بپرهیزد.
آیه مورد بحث از این جهت كه كجا حكمت، كجا موعظه و كجا جدل أحسن را باید به كار برد، ساكت است و این بدان جهت است كه تشخیص این موارد، به عهده خود دعوتگر است تا هر كدام تأثیر بیشتری داشت آن را به كار بندد. ممكن است در موردی هر سه طریق به كار آید و در مورد دیگر دو طریق؛ و در مورد دیگری یك طریق و این بستگی به شرایط و مقتضیات خاص آن موارد دارد. 9
چنان كه می بینیم معیار قرآن در این مواجهه «سبیل ربك» است. تمام تلاش پیامبر(ص) از به كارگیری این روشها، هدایت گمراهان از تیه ضلالت به شاهراه نجات، و از مسیر شیطان به سبیل الله، معرفی شده است. پیامبر(ص) مأمور شده تا با موعظه حسنه و جدال أحسن با مخالفان فكری خود روبرو شود و نیكوترین و زیباترین كلمات و بهترین شیوه ها را انتخاب كند، تا كلامش در دل و جان آنان نفوذ كند و «سبیل الله» به روی آنان گشوده شود. این معنی با تعلیلی كه در ادامه آیه ذكر شده تناسب دارد؛ زیرا خداوند در ادامه، خود را دانا به حال كسانی می داند كه از راه حق گمراه گشته اند، چنان كه همو به حال راه یافتگان داناتر است. پس اوست كه می داند در این راه، چه چیز گمراهان را هادی است و درماندگان را نجات بخش. او می داند كه حكمت و موعظه و جدال أحسن در این راه سودمند و مؤثر است.
خداوند به عنوان آفریننده انسان، به خوبی می داند كه دگرگونی در باور و اندیشه انسانها و نفوذ در اعماق جان و روح آنان، نه از راه خشونت و ستیزه جویی امكان دارد و نه با مراء و دشمنی حاصل می گردد. تغییر در اعتقادات و باورهایی كه در طی مدت زمان طولانی با ضمیر آدمیان پیوند خورده، در گرو برخوردهایی سنجیده، دقیق، ملایم، تدریجی و توأم با صبر و حلم و به كارگیری بیان و كلامی نیكو و زیباست.
امام صادق(ع) در تبیین جدال احسن و غیراحسن، به همراهی و پیوستگی میان جدال احسن و برهان اشاره می كند و بر این باور است كه استدلال و منطق و برهان تنها در جدال احسن معنی پیدا می كند .10
قرآن كریم در مقام تبیین این نكته در آیه 46 از سوره عنكبوت می فرماید:
«ولاتجادلوا أهل الكتاب إلا بالتی هی أحسن إلا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون»
و با اهل كتاب جز به [شیوه ای] كه بهتر است مجادله مكنید، مگر [با] كسانی از آنان كه ستم كرده اند و بگویید به آنچه به سوی ما نازل شده و [آنچه] به سوی شما نازل گردیده، ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یكی است و ما تسلیم او هستیم.
خداوند، پس از اینكه پیامبر(ص) را مأمور می كند تا از طریق تلاوت قرآن به دعوت و تبلیغ بپردازد، دراین آیه، كیفیت دعوت و مواجهه را بیان می دارد و از مجادله با اهل كتاب، جز به بهترین طریق نهی می كند.
صاحب تفسیر المیزان مجادله ای را احسن می شمارد كه با درشت خویی، طعنه و اهانت همراه نباشد و با نرمی و سازش توأم باشد و خصم را آزار ندهد. دیگر اینكه مجادله كننده، با طرف مقابل، قرابت فكری داشته باشد وهر دو، علاقه مند به روشن شدن حق باشند و هر دو با كمك یكدیگر حق را آشكار سازند و لجاج و عناد به خرج ندهند. 11
گفت وگو، جریانی است دو سویه كه زمانی پدید می آید كه فرد گفت وگو كننده به موجودیت طرف مقابل احترام بگذارد و ارتباط و گفت وگو را در فضایی آرام، بدون تنش، توأم با صبر و سعه صدر ارائه دهد. در غیر این صورت، ارتباطها و گفت وگوها به جای دو طرفه بودن، یك طرفه خواهد بود و هدف از آن محقق نخواهد شد.
قرآن، معصومان(ع) و پیامبران الهی، بالاترین مرتبه سعه صدر، ادب و احترام را در برابر مخالفان فكری و بیگانگان از خود نشان داده اند و نه تنها سخنان و اندیشه های مختلف را شنیده اند، بلكه از نقل آنها ابایی نداشته اند. طرح شبهات، سؤالات و آرا و عقاید باطل مشركان و كافران در قرآن و روایات و مناظرات بر جای مانده از معصومان(ع)، شاهد این مدعاست. پیامبر(ص) در فضای شرك آلود جاهلیت عرب، توانست انسانهای بی شماری را جذب تعالیم حیات بخش اسلام كند. این همه، بر اثر برخوردهای شایسته ای بود كه آن حضرت(ص) بویژه در گفت وگوها و مناظرات اعتقادی از خود نشان می داد. پیامبر(ص) و معصومان(ع) با كافران، مشركان، علمای یهود و نصارا، ساعتها به بحث و گفت وگو می نشستند و با احترام به هویت طرف مقابل، به تصحیح اندیشه و باورهای غلط آنان می پرداختند.
در گفت وگوها ومواجهات پیامبران الهی با اقوام خود، نهایت ادب، تواضع، حكمت، شجاعت و سعه صدر به چشم می خورد. نمونه های چندی از این برخوردها در قرآن گزارش شده است.
حضرت هود(ع) در مواجهه با قوم خود، آنها را دعوت به عبادت خدا و تقوهای الهی می كرد، ولی سران قوم، پیامبر خود را مردی سفیه و كم عقل و دروغگو خطاب می كردند و می گفتند:
«إنّا لنراك فی سفاهة و إنّا لنظنّك من الكاذبین» اعراف/66
در حقیقت، ما تو را در [نوعی] سفاهت می بینیم و به راستی تو را از دروغگویان می پنداریم.
اما هود در پاسخ، ادب و احترام را فراموش نمی كند و با كلامی لین و آرام می گوید:
«یا قوم لیس بی سفاهة و لكنّی رسول من رب العالمین»
ای قوم من، در من سفاهتی نیست، ولی من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم.
علامه طباطبایی ذیل این آیه می نویسد: تعبیر «یا قوم» لحن كسی است كه نهایت درجه مهربانی و حرص بر نجات مردمش دارد.
همچنین هود در ردّ تهمت سفاهت از خود و اثبات دعوی رسالت خویش، هیچ تأكیدی به كار نبرد؛ تا اولاً در مقابل مردمی لجوج، لجبازی و اصرار نكرده باشد، و دوم اینكه بفهماند، دعوت وی آن قدر روشن است كه نیازی به تأكید ندارد.12
این ادب و احترام و صبر و حلم را می توان در گفت وگوهای شعیب با قوم خود (هود/88)، نوح با مردمان زمان خود و دیگر پیامبران الهی مشاهده كرد.
دایره این احترام و دوستی در گفت وگوهای معصومان(ع) تا بدانجاست كه این بزرگواران، در گفت وگو با كافران و مشركان، از تعبیراتی چون «یا أخا اهل مصر»13 استفاده می كردند. این تعابیر، نشان از حاكم بودن روح اخوت و برادری بر گفت وگوهای اسلامی دارد.
در هر گفت وگویی، آغاز كردن از نقاط مورد اتفاق كه بحث را بر زمینه مشتركی متمركز سازد حائز اهمیت است. وجوه مشترك می تواند پایه و اساس گفت وگو قرار گیرد و روح تفاهم و نزدیكی را بین دو طرف برقرار سازد. در این صورت، این گفت وگوها می تواند اختلافها را به عامل پویایی و زایندگی تبدیل نماید.
به همین سبب در قرآن و مناظرات معصومان(ع)، جنبه های مشترك اسلام و دیگر فرهنگها و ادیان مورد توجه قرار گرفته است. اعتقاد به خدای یگانه، كتب آسمانی و پیامبران الهی، برخی مناسك، عبادات، و فضائل انسانی و… از وجوه مشتركی است كه ادیان و فرهنگهای گوناگون را به یكدیگر نزدیك می كند و زمینه مفاهمه و تعامل آنان را فراهم می آورد. قرآن كریم با توجه به این وجوه مشترك، پیروان دیگر ادیان الهی را به شاهراه هدایت و پیروی از خدای واحد فرا خوانده است.
قرآن كریم در بخش پایانی آیه 46 از سوره عنكبوت به نكته قابل توجهی اشاره و در حقیقت، جدال احسن را به گونه ای دیگر تفسیر می كند. این قسمت از آیه، بر دعوت به مشتركات تأكید نهاده و از اهل كتاب خواسته شده به آنچه از سوی خدای یگانه بر مسلمانان و اهل كتاب فرو فرستاده شده ایمان آورند و همگی تسلیم حق باشند. قرآن جدال را زمانی احسن می داند كه دو طرف گفت وگو، در مسیر نزدیك شدن و وحدت حركت كنند و گفت وگو بر پایه وحدت و تفاهم و توجه به همسویی ها و نقاط اشتراك استوار باشد. این بخش از آیه، در واقع به مثابه تلاش اسلام برای تعامل و نزدیكی با اهل كتاب، از طریق ایمان به مقدسات آنان و مشتركات موجود است و آن، مظهر گفت وگوی آرام و نشانه مرونت و مدارای اسلام با اهل كتاب به شمار می رود. 14
از دیگر آیاتی كه توجه قرآن به روح مشترك ادیان الهی را نشان می دهد آیه 64 سوره آل عمران است:
«قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم أن لانعبد إلا الله و لانشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون»
بگو: ای اهل كتاب بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم.
در این آیه نیز چنان كه می بینیم پیامبر(ص) مأمور به دعوت چیزی شده كه میان اهل كتاب و مسلمانان مساوی و مشترك است. معنی مساوی بودن كلمه آن است كه قرآن، تورات و انجیل، همه بر آن پای فشرده اند. این پیام كه پیامبر اسلام(ص) مأمور ابلاغ آن است؛ همسو و هماهنگ با پیامهای دیگر پیامبران و اولیای الهی است و در حقیقت، همان چیزی است كه موسی، قوم خود را بدان دعوت می كرد؛ عیسی مسیح، پیروانش را به سوی آن فرا می خواند و هود و صالح و شعیب و… در راه تحقق آن از هیچ كوششی دریغ نورزیدند؛ دعوت به توحیدی خالص كه با هیچ شركی آمیخته نباشد.
این آیه، پایه و اساس گفت وگو و نحوه برخورد با اهل كتاب را روشن می سازد و آشكارا موضوع برابر را كه همان عبادت خدا باشد، مبنای تعامل میان جماعات دینی قرار می دهد و از بیان نقاط اختلاف می پرهیزد و به جنبه های مورد اتفاق اشاره می كند. در این آیه با لحنی ملایم و آرام و به دور از هرگونه خشونت و تحمیل، از پیروان ادیان الهی خواسته شده است كه همگی به سوی خداوند روی آورند و جز او را نپرستند. در قسمت پایانی آیه، این احتمال داده شده است كه مخاطبان، دعوت را نپذیرند كه در این صورت مسلمانان مأمورند همچنان دست از اسلام و ایمان به خدا برندارند و اعلام كنند در مقابل این دعوت، یكسر تسلیم اند.
به اعتقاد علامه فضل الله این نوع برخورد قرآن، شیوه جدیدی در تبلیغ است كه برپایه یافتن نقاط تلاقی و اشتراك استوار است، تا از این رهگذر، به اصل و خمیر مایه دعوت پرداخته شود و از آغاز، نقاط اختلافی و تعصب انگیز مطرح نگردد. وی بر آن است كه این آیات در حقیقت نشانه تأكید و توجه قرآن به توحید، یعنی قدر مشترك ادیان است و به پیامبر(ص) فرمان داده است كه به این روش مجهز باشد.15
تأكید بر نقاط اشتراك و اتفاق دیگر فرهنگها، در كلمات و مناظرات معصومان(ع) نیز مورد توجه قرار گرفته است. این مناظرات و گفت وگوها بیشتر بر مبنای اصول عقلی انجام شده و در آنها اعتقادات مشترك و باورهای طرف مقابل مورد تأكید بوده است.
ائمه(ع) در مناظرات خود در مقام پاسخگویی به مخاطبانی كه در جست وجوی كشف حقیقت بودند به ذكر دلایل و شواهدی از كتب آسمانی آنان می پرداختند و با تكیه بر باورهای مشترك آنان را اقناع می كردند.16
علاوه بر این، در نامه های پیامبراكرم(ص) نیز توجه به اعتقادات مشترك به وضوح به چشم می خورد؛ برای نمونه در نامه پیامبر(ص) به نجاشی، پادشاه حبشه آمده است:
«… شهادت می دهم كه عیسی پسر مریم، روح خدا و كلمه اوست كه آن را به مریم القا فرمود…»
در این نامه علاوه بر اینكه به اعتقادات مشتركی كه مورد پذیرش طرفین است اشاره شده، به تصحیح عقاید نجاشی نیز پرداخته شده است.17
پیامبر(ص) در نامه به هرقل، پادشاه روم و مقوقس، فرمانروای قبط، پس از دعوت آنان به اسلام، آیه 64 از سوره آل عمران را یادآور شده و از آنان خواسته است به سوی كلمه ای روی آورند كه میان مسلمانان و آنان مشترك است. پیامبر(ص) پس از ابلاغ پیاـم، در پایان این نـامه ها اتمام حجت می كند و از این پادشاهـان می خواهد اسلام و نصیحت او را بشنوند كه در غیر این صورت گناه پیروان شان نیز برگردن آنان است.18
همچنین در نامه پیامبر(ص) به اسقفی به نام ضغاطر، به قدر مشترك میان پیامبران و ادیان و فرهنگهای الهی اشاره شده و آمده است:
«سلام بر هر كس كه ایمان آورده است. عیسی بن مریم، روح خدا و كلمه اوست كه به مریم القا كرد. من به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط فرود آمده و به آنچه برموسی و عیسی و دیگر پیامبران از سوی پروردگارشان وحی شده ایمان دارم، میان پیامبران فرقی قائل نیستم و تسلیم خداوندم، و سلام بر هر كه پیرو هدایت است. »19
در آغاز هر گفت وگو و ارتباط، شفافیت مواضع و اعلام بی پرده آنها اهمیت فراوان دارد. هر قدر میزان این صراحت، شفافیت و قاطعیت بیشتر باشد، مخاطبان را به اقناع كامل تری سوق می دهد و به زدودن تردید و ابهام از آینه ذهن و روح آنان كمك می رساند و زمینه تفكر در مطالب ارائه شده را فراهم می سازد. به علاوه عرضه صریح، مستدل و شفاف اندیشه های صحیح، موجب می گردد آرا و اندیشه های ناصواب، رنگ ببازند و از این رهگذر زمینه آشكار شدن حقیقت فراهم آید.
قرآن و معصومان(ع) در مواجهه با دیگران، به منظور غنی سازی اندیشه ها و قانع ساختن وجدانها و تبیین و توصیف صریح و روشن اعتقادات و باورهای دینی می پرداختند و با هدف بالا بردن سطح آگاهی و شناخت مخاطبان و اتمام حجت بر شنوندگان، ابعاد و زوایا و چگونگی پیام خود را تشریح می كردند. پیامبر(ص) و معصومان(ع) چون سخنان شان صدق و ادعاشان حق و از پشتوانه وحیانی برخوردار بود؛ در اعلام عقاید و باورهای خود واهمه ای نداشته و به امید هدایت و تربیت انسان، كلام حق را با صریح ترین و قاطع ترین شكل و در قالب شیوه های مختلف عرضه كرده اند.
رسول خدا(ص) در مراسم حج، نزد قبایل عرب می رفت و آنها را به سوی خدا فرا می خواند و رسالت خود را ابلاغ می كرد و از آنها می خواست تا او را تصدیق و حمایت كنند، در منزلگاه برخی قبایل می ایستاد و می گفت: من فرستاده ای خدا به سوی شما هستم كه شما را به عبادت خدا و كنار گذاشتن شرك، فرمان می دهم. آن حضرت(ص) از ورود هیچ تازه واردی با خبر نمی شد، مگر آن كه برای دعوتش می شتافت و پیامهای رسالت را به او عرضه می داشت. 20
در آیات متعددی از قرآن كریم، این معنی مورد توجه قرار گرفته و به كیفیت عرضه دین به وسیله پیامبران الهی اشاره رفته است. در برخی از این آیات از پیامبر اسلام(ص) خواسته شده با صراحت و قاطعیت، موضوع رسالت خود را به مردم ابلاغ كند؛ خود را پیامبر الهی و مبعوث بر همه آدمیان معرفی و مردم را به سوی پرستش خدا و ایمان به رسول او دعوت كند.(اعراف/158)
در آیاتی دیگر پیامبر(ص) مأمور شده است كه از اعتقاد و ایمان خود نسبت به خدای واحد و بیزاری و براءت از بتها و خدایان مشركان، با صراحت و قاطعیت پرده بردارد: (زمر/14،64 و 66؛ یونس/104 ؛ اعراف/105 ؛ انعام/162،163 و سوره كافرون).
این نكته، در دعوت دیگر پیامبران و اولیای الهی نیز مورد توجه قرار گرفته است؛ حضرت نوح(ع) در مواجهه با قومی كه به پیامبر خود نسبت ضلالت و گمراهی می داند (اعراف/60) و بر استكبار و بت پرستی خود پافشاری بسیار می كردند و حتی حاضر به شنیدن سخن حق نمی شدند (نوح/7) با شكیبایی و بردباری به بیان صریح و بی پرده عقاید خود می پرداخت و ازعناد و لجاج قوم تأثیر نمی پذیرفت؛ آنان را از عذاب الهی باز می داشت (اعراف/59) و از موضع پند و نصیحت و خیرخواهی به ابلاغ رسالت خود می پرداخت (اعراف/62) و آنان را به تقوای الهی و اطاعت از خود دعوت می كرد.(شعراء/108 و 110)
اصل مداومت در ارتباط و گفت وگو به منظور تأثیرگذاری بیشتر، به روشنی درمواجهه نوح(ع) با قوم خود دیده می شود.
قرآن از زبان وی می فرماید:
«ربّ إنّی دعوت قومی لیلاً و نهاراً» نوح/5
پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم.
چنان كه پیامبر اسلام(ص) در مكه شب و روز به دعوت خود ادامه می داد و پنهان و آشكارا این كار را دنبال می كرد و بدون هیچ واهمه ای در انجام وظیفه الهی بر دعوت خود اصرار می ورزید.21
صالح، هود و شعیب و لوط نیز، روش خود را بر صراحت بیان و قاطعیت در گفت وگو و دعوت مردم قرار می دادند. جملاتی از متن قرآن كریم نظیر: «اعبدوا الله مالكم من إله غیره إن أنتم إلا مفترون»، «إنی أشهد الله واشهدوا أنّی بریء ممّا تشركون»(هود/50و54)، «إنّی لكم رسول أمین» و «فاتقوا الله و أطیعون»(شعراء/124،142،163و179) شواهدی بر این مدعا هستند. بویژه آن كه همه این گفت وگوها بر محور اصلاح اخلاقی و تقوای الهی اتفاق و اشتراك دارند. پیامبران الهی متعرض سنتهای غلط و ارزشهای ضداخلاقی زمان خود می گردیدند و با صراحت، به نفی و طرد فرهنگ غلط اقوام خویش می پرداختند (شعراء/165 ـ 183).
یكی دیگر از اصول و روشهای اسلام برخوردهای منصفانه و عادلانه این آیین با دیگر فرهنگهاست. قرآن كریم با نگرشی جامع و از سر عدل و انصاف به دیگر فرهنگها می نگرد و در برخورد با همه آنها شیوه ای یكسو و یكسان در پیش نمی گیرد؛ هنگامی كه گروه یا قومی را سرزنش یا نكوهش می كند، اگر افراد شایسته و مثبتی وجود دارد، آنان را استثنا كرده به مدح و ثنا و ذكر ویژگیهای مثبتشان می پردازد. در اینجا شواهد و نمونه هایی را از قرآن كریم در این زمینه می آوریم:
1. آیه 113 و 114 سوره آل عمران، در توصیف اهل كتاب، همه آنان را یكی نمی داند و گروهی از آنان را معرفی می كند كه: اقدام به طاعت خداوندی می كنند، در دل شب به تلاوت آیات الهی پرداخته به درگاه الهی سجده می برند، به خدا و روز واپسین ایمان دارند، به نیكی فرمان می دهند، از بدی نهی می كنند و كارهای نیك را به پای می دارند.
آیه بعد، گروه دیگری از اهل كتاب را یاد می كند و می فرماید:
«إنّ الذین كفروا لن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم من الله شیئاً و أولئك اصحاب النار هم فیها خالدون» آل عمران/116
كسانی كه كفر ورزیدند، هرگز اموال شان و اولادشان چیزی [از عذاب خدا] را از آنان دفع نخواهد كرد و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه خواهند ماند.
با توجه به وحدت سیاق آیات می توان فهمید كه مراد از كافران دراین آیه، طایفه دیگر از اهل كتاب هستند كه دعوت رسول اكرم(ص) را نپذیرفته اند و در مقام خاموش كردن چراغ هدایت اسلام بر آمده اند.22
2. در آیه 65 و 66 از سوره مائده، پس از بیان اینكه اهل كتاب به سوی ایمان، تقوا و اقامه تورات و انجیل ترغیب می شوند و (با قید این شرط) وعده بهشت اخروی و بركات زمینی به آنان داده شده و آمده است:
«منهم أمة مقتصدة و كثیر منهم ساء ما یعملون»
از میان آنان گروهی میانه رو هستند و بسیاری از ایشان بدرفتاری می كنند.
چنان كه از ظاهر آیه بر می آید خداوند بسیاری از اهل كتاب را نكوهش كرده، اما به موازات آن، از گروهی كه میانه روی برگزیده اند یاد می كند.
صاحب تفسیر المیزان، ذیل آیه یادشده به همین معنی اشاره می كند و «أمة مقتصدة» را امتی می داند كه در امر دین و تسلیم نسبت به دستورات الهی میانه رو و معتدل باشد.
علامه در ادامه می نویسد:
«آیه مورد نظر به این مطلب اشاره دارد كه آنچه تاكنون از زشتیها و بدیهای اهل كتاب در قرآن آمده مربوط به یكایك آنها نیست، زیرا در بین اهل كتاب افرادی معتدل و میانه رو نیز بوده اند كه هیچ یك از این كجروی ها را نداشته اند. از این لحن به خوبی استفاده می شود كه قرآن تا چه اندازه انصاف را رعایت می كند و مراقب است تا حقی از افراد پایمال نشود؛ هر چند بسیار اندك است. این نكته از محتوای آیات و جملات گذشته نیز استفاده می شود؛ آیاتی كه می فرماید: «و أن أكثرهم فاسقون»(مائده/59) یا «و تری كثیراً منهم یسارعون فی الاثم و العدوان و أكلهم السحت»(مائده/62) و «ولیزیدنّ كثیراً منهم ما أنزل الیك من ربّك طغیاناً و كفراً»(مائده/64).»
در این جملات، مطلب را به بیشتر آنان نسبت داده نه به همه آنان. این آیات هیچ یك بر تمامی اهل كتاب اطلاق نگردیده است. در آیه66 سوره مائده نیز، از این اقلیت شایسته و میانه رو ، به نیكی یاد شده است. 23
3. قرآن علاوه بر یادكرد ویژگیهای مثبت اهل كتاب، جنبه های ایجابی كتب آسمانی آنان را از نظر دور نمی دارد و آنها را نور و هدایت و مایه تذكر و موعظه پرهیزكاران به شمار می آورد. این یادكرد قرآن، نشان می دهد تحریف در تمام بخشهای این كتب راه پیدا نكرده است. بنابراین در برخورد با اهل كتاب به طرد و رد یكباره همه باورهای آنان نپرداخت.
خداوند در توصیف ویژگیهای تورات و انجیل می فرماید:
«و قفّینا علی آثارهم بعیسی بن مریم مصدّقاً لما بین یدیه من التوریة و آتیناه الإنجیل فیه هدی و موعظة للمتقین» مائده/46
و عیسی پسر مریم را به دنبال آنان (پیامبران دیگر) در آوردیم در حالی كه تورات را كه پیش از او بود تصدیق داشت، و به او انجیل را عطا كردیم كه در آن، هدایت و نوری است و تصدیق كننده تورات است كه پیش از آن است و برای پرهیزكاران، رهنمود و اندرزی است.
٭ در ترجمه آیات قرآن كریم از ترجمه محمدمهدی فولادوند استفاده شده است.
1. ابن هشـام، السیـرة النبویة، تصحیح مصطفی سقـا، ابراهیـم ابیـاری، بیروت، المكتبة العلمیة، 1/384.
2. كلینی رازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الكافی، چاپ سوم، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1388هـ.ش، 2/117.
3. قرشی، سید علی اكبر، قاموس قرآن، چاپ ششم، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1372هـ.ش، 2/192.
4. فدایی عراقی، «مبانی نظری گفت وگوی تمدنها از دیدگاه اسلام و قرآن»، از مجموعه مقالات همایش چیستی گفت وگوی تمدنها، 515.
5. حجتی، محمدباقر، كاوشهایی در علوم قرآنی، اسباب النزول، چاپ اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1365 هـ.ش، 59.
6. قرشی، سید علی اكبر، قاموس قرآن، 1/23.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، بنیاد علمی و فكری علامه طباطبایی، 1373هـ.ش، 13/199.
8. همان، 12/571.
9. همان، 12/573.
10. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403هـ.ق، 9/257.
11. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 16/217.
12. همان، 8/246.
13. همان، 8/314.
14. فضل الله، سیدمحمدحسین، اسلوب الدعوة فی القرآن، چاپ پنجم، بیروت، دارالملاك، 1414 هـ.ق، 124.
15. همان، 76.
16. ابن بابویه، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ترجمه حمیدرضا مستفید، علی اكبر غفاری، چاپ اول، 1372 هـ.ش.
17. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، المكتبة العلمیة الاسلامیة، 1338هـ.ق، 59.
18. امین، سید محسن، سیره معصومان(ع)، ترجمه علی حجتی كرمانی، چاپ دوم، تهران، سروش، 1376 هـ.ش، 1/108؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، سازمان انتشارات جاویدان، 1376هـ.ش.
19. ابن سعد، الطبقات الكبری، دار احیاء التراث العربی، 1417هـ.ق، 1/134.
20. ابن هشام، السیرة النبویة، 2/31.
21. همان، 1/289 ، 354.
22. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 3/226
23. همان، 6/61.